- هم بستر
- کسی که با دیگری در یک بستر می خوابد، زن و مردی که با هم در یک بستر بخوابند
معنی هم بستر - جستجوی لغت در جدول جو
- هم بستر
- کسی که با دیگری دریک بستر بخوابد همخوابه
- هم بستر ((هَ. بَ تَ))
- یار و رفیق بستر، زن و مرد که با هم در یک بستر بخوابند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همخوابگی
آلیاژ
فلزی که با یک یا چند فلز دیگر ترکیب شده باشد، همجوش، آلیاژ
آلیاژ
بهتان و افترا
هم بسته بودن، رابطه، ارتباط اشیا با یکدیگر
هم عقیده، دو یا چند تن که بر یک رای و عقیده باشند
شرت دراجرای عملی اتفاق اتحاد (غالبا در مورد کارهای بد بکار رود)، همنشینی مصاحبت، برابری دو یا چند تن در زور و قوت و شان و شوکت
آهنگ کردن، کوشیدن عزم جزم کردن قصد کاری کردن، توجه و هم خود را صرف کسی یاچیزی کردن: جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه می پرسی ک در او همت چه می بندی ک (حافظ)
متحده، متحد
دو یا چند تن که با هم سفر کنند
دو یا چند تن که در اجرای عملی شرکت کنند شریک متفق بیشتر در مورد کارهای بدبکاررود، همنشین مصاحب، دو یا چند تن که در زور و قوت و شان و شوکت برابر باشند
رفیق راه، کسی که با دیگری به سفر رود
آبونه